جاده عشق

چه شيرين طعم آن قصّه

كه رنگش درد مي باشد

و نقش اوّلش انگار

شبيه مَرد مي باشد

دو دست نازك يك زن

شيار زندگي برداشت

ولي با حسرت بي سايگي

بر دل

چنان نقشِ بَدَل را

خوب ايفا كرد

كه اكنون يك زن است

در صحنه ي گيتي

مثال مرد مي باشد

و گفتي كه بايد از هم جدا شيم

بايد ديگه ما مال هم نباشيم

بايد هر يك بريم به سمت يك راه

بايد ديگه با هم همراه نباشبم

ولي من به جدايي تن ندادم

ديگه حرفي واسه گفتن ندارم

بدون جون مني ، عمر مني تو

نباشي راهي جز مردن ندارم

به يادت ميتپه قلب من هردم

بدون دنياي من باتو بهشته

نباشي اين بهشت ميشه جهنم

ميدونم تو دلت يه جاي ديگست

تو دستات جاي من دستاي ديگست

بدون اگه بخواي ازم جدا شي

ميشم تنها ترين تنهاي بي كس.....